آنیساآنیسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

((( آنیسا مانند عشق)))

واکسن یکسالگی

سلام عشقم بالاخره بعد از 2هفته تاخیر رفتیم وواکسن یکسالگیتو زدیم .خیلی اضطراب داشتم چون تو سرمای خیلی بدی خورده بودی وبنا به توصیه دکترت باید دوهفته ای صبر میکردیم .میترسیدم هنوز سرماخوردگی توی بدن نازت باشه .ولی تو اصلا اذیت نکردی وخدارو شکر هیچ مشکلی برات پیش نیومد فقط همون لحظه اول یکم گریه کردی و زود آروم شدی عزیزدلم روزی صدهزار بار خدارو به خاطر وجود تو شکر میکنم به خاطر اون همه زیبایی پاکی ومهربونی که در نگاه تو ووجود تو نهاده است.وقتی تو درکنارمی وبا اون لبهای کوچولوت به صورتم لبخند میزنی به آرامشی میرسم وصف ناپذیر عزیزم سلامتی وشادی تورا از همون خدایی میخوام که تورابه من هدیه داد ...
1 ارديبهشت 1390

تولد بابای مهربون

سلام دختر نازم امروز بیست وهشتم فروردین ماه سالروز تولد کسی است که تمام زندگیش وقف من وتوست و به گفته خودش من وتو توی قلبش جاداریم . امروز سالگرد شکفتن کسیست که من وتو عاشقانه دوستش داریم ووجود زیبایش تنها بهانه زیستنمان .تاریخ تولدش بهانه ایست تا فراموش نکنیم آمدنش را.امروز سالروز تولد بابای عزیز ودوست داشتنی توئه. امسال دومین سالیه که در چنین روز زیبایی تو هم حضور داری وسه تایی با هم جشن میگیریم البته پارسال تو خییییییلی کوچولو بودی ولی امسال خیلی زیبا در شادیمون شرکت کردی ونانای کردی .عزیزم میدونم که توهم در چنین روزی بی نهایت شادی.دیشب حدود دو ساعتی تو بازار با هم گشتیم تا بتونیم هدیه ای به عنوان یادگار برای باباییت...
29 فروردين 1390

رویش دندانها وتعطیلات عید

سلام عزیز دلم .آنیسای قشنگ ونازم میدونم خیلی دیره ولی این خاطره اونقدر برام شیرین ولذت بخشه که همیشه برام تازست اون یکی از بهترین لحظات عمرمه ...دندان درآوردن تو که همزمان شد با مسافرت نوروزی ما عزیزم ما ۲۴اسفند ۸۹ ساعت ۵صبح به سمت اصفهان حرکت کردیم خیلی شاد بودیم چون بعد از چند ماه داشتیم به دیدن خانواده هامون میرفتیم توی راه تو خیلی بیقراری کردی وبه هر سه مون خیلی سخت گذشت ولی تمام سختی راه بادیدن تک تک اعضای خانواده وبچه ها از تن من یکی در اومد  اونا هم با دیدن تو کلی ذوق کردن ویکی یکی تورا بغل میکردن وفردای اونروز وقتی خاله افسانه داشت بهت غذا میداد گفت دندونهای آنیسا در اومده اولش باورم نشد ولی بعد که خودم د...
25 فروردين 1390