رویش دندانها وتعطیلات عید
سلام عزیز دلم .آنیسای قشنگ ونازم
میدونم خیلی دیره ولی این خاطره اونقدر برام شیرین ولذت بخشه که همیشه برام تازست اون یکی از بهترین لحظات عمرمه ...دندان درآوردن تو که همزمان شد با مسافرت نوروزی ما
عزیزم ما ۲۴اسفند ۸۹ ساعت ۵صبح به سمت اصفهان حرکت کردیم خیلی شاد بودیم چون بعد از چند ماه داشتیم به دیدن خانواده هامون میرفتیم توی راه تو خیلی بیقراری کردی وبه هر سه مون خیلی سخت گذشت ولی تمام سختی راه بادیدن تک تک اعضای خانواده وبچه ها از تن من یکی در اومد اونا هم با دیدن تو کلی ذوق کردن ویکی یکی تورا بغل میکردن وفردای اونروز وقتی خاله افسانه داشت بهت غذا میداد گفت دندونهای آنیسا در اومده اولش باورم نشد ولی بعد که خودم دیدم کلی ذوق کردم وتا جایی که میتونستم از ته دل بوسیدمت .بعد به بابا کامران گفتم واون هم دوتا بوس جانانه بهت کرد
عزیزم تو تا اتمام تعطیلات عید هفت تا دندون سفید خوشگل درآوردی.درسته خیلی اذیت شدی ولی در عوض ۷تا مروارید سفید توی دهانت داری که هر وقت میخندی چهره تو زیبا تر میشه
امسال هفت سین نوروزی ما ۷تا دندون خوشگل وناز توی دهان تو بود امیدوارم تا پایان سال سه تایی درکنار هم از زندگی لذت ببریم
دختر گلم دوست دارم لحظه به لحظه در کنارت باشم در شادی وغم .دوست دارم با تو خاطرات زیبایت را بنگارم وروزی از خواندن دانه دانه اش لذت ببرم .دوست دارم به تو بیاموزم ایمان را.عشق ودوست داشتن را .گذشت را .قناعت را .پاک و صادق بودن .دوست دارم به تو بیاموزم که روی پاهایت خودت بایستی وبه هیچکس جز خدا توکل نکنی .دوست دارم نشانت دهم راه را از چاه .خوب را از بد .زشت را از زیبا.بدی را ازخوبی و.......که اگر روزی من از پیشت رفتم مقتدرانه واستوار وبا ایمان کامل روی پاهایت بایستی وزندگی را بسازی که فردا از آن توودر دستان لایق توست
تا رسیدن به تک تک آرزوهایت وآرزوهایم از تمام توانم بهره میگیرم ودر پناه ایزد منان وپپشتیبانی پدرت در کنارت میمانم