عقیقه کردن آنیسا
سلام گل زندگیم
امروز میخوام خاطره به یاد موندنی عقیقه کردنت رو بنویسم تا هر وقت خوندیش بدونی چه قدر برامون عزیزی ودوست داشتنی ....
بابا کامران بعد از مرخص شدنت از بیمارستان رفت به سمت آبادان .آخه وسط امتحانات بودو کلی کار ریخته بود سرش ولی بهمون قول داد که بعد از اتمام کارش سریع پیشمون برگرده وهمینطور زود بیاد تا نذری که برای تو کرده بودیم ادا کنیم
دوهفته گذشت .من .ت. خونه مادر جون بودیم وکلی شادبودم از اینکه توبهتر بودی ودر کنار بقیه بچه ها بازی میکردی البته یک روز هم به مامان بزرگ سرزدیم که اونروز خاله مینا بهت یه عروسک خییییییییییییییییلی ناز ویه گل زیبا هدیه داد وماهم از طرف سه تایی مون بهش یه هدیه کوچیک دادیم .بابا کامران که برگشت مشغول تدارک دیدن گوسفند عقیقه توشدیم وبا کلی برنامه ریزی بالاخره روز تولد حضرت علی تصمیم گرفتیم این کا رو عملی کنیم عزیزم روز قبلش بابا همراه دایی برات گوسفند کشتند ودعای مربوطه رو هم به نیت سلامتی تو خوندن وتمام وسایل به طباخی تحویل داده شد وظهر روز بیست وششم خرداد ماه 90 همزمان با ولادت مولا علی نذر تو ادا شد وفردای اونروز طبق سنت تمام استخوانهای گوسفند خاک شد تا برای تمام عمرت بیمه بشی واز هر بلایی بدور .دخترکم همه آرزوی قلبی ما سلامتی توست اطمینان کامل دارم که اون کسی که تورو به ما هدیه داد تا عمر داری از تو محافظت میکند
تورا به خدایی میسپارم که همیشه هرجا یار ویاورم بوده وهست .تورا به یگانه معبودی میسپارم که لحظه لحظه شادی ام در کنا ر تو وکامران را از او دارم .تورا به پروردگاری میسپارم که در زندگی نا چیزم هر چه دارم وندارم .از اوست .در پناه حق همیشه سالم باشی وبا شادی ات شادیهایمان را دوچندان کنی