دفتر خاطرات من
امروز دقیقا یکسال وهفت ماه و سیزده روزاست که من وآنیسا لحظه به لحظه باهمیم
باهم خندیدیم.با هم گریه کردیم.باهم خوابیدیم.باهم بیدار شدیم. باهم مریض شدیم .باهم خوب شدیم. باهم از صداو چیزهای ترسناک ترسیدیم وباهم از زندگی لذت بردیم و....
عزیزم با حسی مادرانه وسرشار از انرژی مثبت تاآخر عمر لحظه به لحظه کنارت هستم ویاریت خواهم کرد
دختر نازم ازروزی که وارد زندگیم شدی تمام زیباییهای زندگی من در وجود پاک وبی آلایش تو خلاصه میشود چرا که نام ونگاهت طراوتی به من میدهد وصف ناپذیر.شیرینی خنده هایت لذتی به من می بخشد که حاضر نیستم با دنیا آن لحظه را عوض کنم امیدوارم همیشه همینطور پاک ومعصوم وصادق بمانی .
امروز برای اولین بار برای یک دقیقه مقتدرانه ایستادی وآنچنان ذوقی کردی گویی دنیا را فتح کرده ای .اری دخترم تو دنیا را فتح کردی چون با تمام انرژی وتوانت ایستادی واز ته دل خندیدی
من هم از خنده تو شاد شدم وامروز را در دفتر خاطراتم ثبت کردم
آرزویم این است که روزی بر سکوهای علم ودانش وایمان با اقتدار بایستی وآن موقع هم هردو از ته دل بخندیم .تمام انرژی ام را به کار میگیرم واز تمام قوایم استفاده میکنم تا تو را به آن روز برسانم وآنروز را هم در دفتر خاطراتم ثبت خواهم کرد تا هر وقت خواندی بدانی که چه قدر دوستت دارم