ماجرای تولد
سلام به همگی. حالا که یه مقداری با من آشنا شدید می خوام ماجرای تولدمو براتون بگم امیدوارم خوشتون بیاد.
من روز دوازدهم فروردین ماه سال ۱۳۸۹ در بیمارستان طالقانی(آرین) آبادان به دنیا اومدم. تولد من یه جورایی ناگهانی بود آخه من قرار بود به گفته دکترخسروی ۱۰ اردیبهشت ویا به گفته بابام ۲۸ فروردین (روز تولد خودش) به دنیا بیام ولی خوب روزگاره دیگه نمیشه کاریش کرد. ماجرا اینطور بود که شب ۱۲ فروردین حال مامانم بد شد و بابام هم نبودش آخه سه روز قبلش بابا بزرگم در اصفهان فوت کرده بود اونم رفته بود برای مراسم . حیف شد من خیلی دوست داشتم بابا بزرگمو ببینم آخه اون خیلی سراغ منو میگرفت روز قبل از فوتش هم سراغ منو از عمو محمد گرفته بود.بابام هم تو تنهاییاش دو بیت شعر در این مورد گفت.
پدر چشم وچراغ من تو بودی گل و سر سبزی باغم تو بودی
گرفتی تو سراغ از دختر من نماندی تا ببینی اختر من
خدا بابا بزرگمو بیامرزه منم همیشه به یادش هستم.بزرگتر شدم به بابام میگم بیشتر ازش برام بگه.
خلاصه حال مامانم بد بود و مامان بزرگم زنگ زد به آقای حیدری دوست بابام اونم با خانمش سریع خودشونو رسوندند و ما رو به بیمارستان شرکت نفت بردند اونجا با اینکه حال مامانم خیلی بد بود ما رو پذیرش نکردند خیلی بی انصاف بودند. بعدش آقای حیدری مارو برد بیمارستان طالقانی که خلاصه اونا هم یه سری بد بیراه نثار مامان بزرگ و خانم آقای حیدری کردند و مامانمو خوابوندند گفتند باید درد بکشی تا طبیعی زایمان کنی منم جام تنگ شده بود نمیدونستم چکار کنم این وضع تا فردا ساعت ۱۰ ظهر ادامه داشت تا بعد فهمیدند که باید منو با احترام با یک عمل سزارین به دنیا بیارن. زنگ زدند خانم دکتر مدنی اومد آخه دکتر خسروی مسافرت بودند خانم دکتر مدنی مامانمو عمل کرد و من در ساعت ۱۱:۳۵ وارد این دنیا شدم. اومه اومه اومه اومه اومه
اینم اولین عکس من پس از تولد
بیمارستان آیت الله طالقانی آبادان (آرین سابق) محل تولدمن